پیراهن صبوری

دفتر خاطرات من

پیراهن صبوری

دفتر خاطرات من

تولدم (آیا )مبارک!!!؟؟؟

تولدم (آیا )مبارک!!!؟؟؟

مثل همیشه هیچکی به یادش نبود و هیچکسی نگفت تولدت مبارک

برای هیچکس توی این دنیا مهم نباشی خیلی سخته

بلبل

توی خاطرات  گذشته به یاد بلبلی افتادم که چند وقت پیش  دیده بودم بلبلی خوش صدا و خوش ادا ، این پرنده بر ای کسای که اهل اون خونه بودند ابراز احساسات میکرد و گاهی به مهمون ها هم توجهی می کرد ،نمی دونم چرا با اون بلبل یه جور احساس نزدیکی میکنم  شاید از این جهت باشه که هردو اسیر قفسی هستیم که ازش دل نمیکنیم و با پر بال بسته در دام یک صیاد هستیم که عاشقانه  ابراز احساسات میکنیم نغمه سر میدهیم ناله سر میدهیم که به کام صیادمان خوش آید. چاره ای جز زندگی در این قفس نداریم و اگر هم آزاد شویم نه پروازی بلدیم و نه چیزی برای زنده ماندن پیدا میکنیم سرنوشت هر دو ما این قفس است و چشم دوختن به صیادی که با اینکه میداند دوستش داریم ولیکن برایش فقط پرنده ای هستیم که محکوم به قفس و سر دادم ناله ای خوش صدا که به کام وی خوش بیاید.

  • دلم دربند تنهایی بفرسود/ چو بلبل در قفس روز بهاران

 

عجیب دلم برای بلبل تنگ شد.کاش می فهمیدم که هنوز زنده هست و هنوز اسیر قفس و صیاد هست یا نه؟و میتونستم بفهمم هنوز منو به یاد داره و یا اونم مثل بقیه آدم های اون خونه که منو فراموش کردند اون هم چیزی از من در خاطرش نیست .

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوتر آنکه مرغ‍‍ــی ز قفـس پریده باشد

پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند

چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد