پیراهن صبوری

دفتر خاطرات من

پیراهن صبوری

دفتر خاطرات من

تنهام

هر کسی آمد مرا در خویش پیدا کرد و رفت


در نگاهم بی کسی را یک معما کرد ورفت


تا کلید خستگی درهای حسرت را گشود


تکه های قلب خود را نذر فردا کرد و رفت


فکرهای خسته اش را پشت افکارم نوشت


نسخه های بی کسی را باز امضا کرد و رفت


در نگاهی که مرورش یاد آبی پاک بود


کینه های کهنه اش را غرق دریا کرد و رفت


دستهایش را پر از باران احساسم نمود


آسمان را در نگاه خاک معنا کرد و رفت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد